رمان گرگینه من
p¹²
شائون : خارج؟!..جدی میگی؟!
ات : اوهوم جدی میگم...من دیگه نمیتونم برگردم
شائون : آخه برا چی؟! (بغض)داری برا همیشه میری؟!
ات : متاسفم...بغل
شائون : اوک ...زود زود زنگ بزن...الان برم؟!
ات : برو خداحافظ...بعد اینکه شائون رفت ته رو صدا زدم...بیا بیرون رفت
ته : اوک...رفتم جلو لبام رو گذاشتم روی لباش و آروم مک میزدم...خیلی زیبایی(به چشاش خیره میشه)
ات : تو هم همینطور..راستی (به گردن ته خیره میشه)
ته : نه خانوم خانوما اگه از خون من بخوری میمیری خون من برات می زهره
ات : اهااااا
ته : تو ماشین خون اوردم
ات : اوک ....حوله رو گذاشتم زمین و ی دست لباس پوشیدم (میزارم)چمدون هارو برداشتیم و در رو قفل کردیم و....
شائون : خارج؟!..جدی میگی؟!
ات : اوهوم جدی میگم...من دیگه نمیتونم برگردم
شائون : آخه برا چی؟! (بغض)داری برا همیشه میری؟!
ات : متاسفم...بغل
شائون : اوک ...زود زود زنگ بزن...الان برم؟!
ات : برو خداحافظ...بعد اینکه شائون رفت ته رو صدا زدم...بیا بیرون رفت
ته : اوک...رفتم جلو لبام رو گذاشتم روی لباش و آروم مک میزدم...خیلی زیبایی(به چشاش خیره میشه)
ات : تو هم همینطور..راستی (به گردن ته خیره میشه)
ته : نه خانوم خانوما اگه از خون من بخوری میمیری خون من برات می زهره
ات : اهااااا
ته : تو ماشین خون اوردم
ات : اوک ....حوله رو گذاشتم زمین و ی دست لباس پوشیدم (میزارم)چمدون هارو برداشتیم و در رو قفل کردیم و....
- ۳.۷k
- ۲۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط